بشارت مسیح به آمدن احمد(ص)

 تمام انسانهایی که روزی پا بر روی زمین گذاشتند، از پیامبران خود(علیهم السلام) خبر واقعه ای را شنیدند که در اثر آن، هدف خداوند از آفرینش انسان محقّق میشد. خبر حکومتی جهانی و عادلانه که پرچم یکتاپرستی را در تمام نقاط زمین بالا می برد. خبر از پیامبری که آخرین لکّه های ننگ بت پرستی را از دامن جاهلانه ی دنیا می شورد. پیامبری که حبیب و محبوب خداوند است: حضرت محمّد مصطفی(صلی الله علیه و آله).

 



همه ی پیامبران، مبلّغان یکتاپرستی بودند و همه ی آنها به آمدن رسول خدا(ص) و امامان پس از ایشان(ع) بشارت دادند. در قرآن مجید آمده است كه حضرت مسیح(ع) به آمدن پیامبر پس از خود به نام «احمد» كه پیامبر اعظم(ص) است گزارش داده است:

« ... وَ مُبَشِّراً بِرَسُول یأتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ اَحْمَدُ فَلَمّا جاَهُمْ بِالْبَیناتِ قالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبین،.. و بشارت دهنده به رسولی كه بعد از من می آید و نام او احمد است! هنگامی كه او (احمد) با معجزات و دلایل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: این سحری آشكار است...» (1)
امّا این بشارت در کتابهای مقدّس مسیحیان هم آمده است؟ در این مقاله به برخی از بشارتهای حضرت عیسی(ع) درباره ی رسول خدا(ص) اشاره می کنیم.

فارقلیط، پیامبر آخرالزّمان
در انجیل یوحنا در باب های 14 و 15 و 16 آمده است حضرت مسیح از آمدن شخصی پس از خود به نام «فارقلیط» خبر داده است و قراین زیادی گواهی می دهد كه مقصود از آن پیامبر اعظم است؛ برای مثال به چند نمونه اشاره می کنیم:

الف) فارقلیط، روح حق
«اگر شما مرا دوست دارید، احكام مرا نگاه دارید و من از پدر خواهم خواست تا «فار قلیط» دیگری به شما بدهد، تا ابد با شما خواهد ماند. او روح حق و راستی است كه جهان نمی تواند او را قبول كند: زیرا كه او را نمی بیند و نمی شناسد، امّا شما را می شناسد، زیرا كه نزد شما می ماند و در شما خواهد بود».(2)

ب) مبلّغ سخن پیامبران پیشین
«من این سخن ها را به شما گفته ام وقتی كه با شما بودم، امّا آن «فارقلیط» كه پدر او را به اسم من خواهد فرستاد، به شما هر چیزی خواهد آموخت و هر چیز که من به شما گفته ام به یاد شما خواهد آورد».(3)

«حالا قبل از وقوع به شما خبر دادم تا وقتی كه واقع گردد ایمان آورید.»(4)
«چون آن فارقلیط كه من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، روح راستی كه از طرف پدر می آید او درباره من شهادت خواهد داد.»(5)

ج) فرستاده ای که سخن خدا را می گوید
«راست می گویم كه برای شما مفید است كه من بروم. اگر من نروم آن فارقلیط نزد شما نخواهد آمد؛ امّا اگر بروم او را نزد شما خواهم فرستاد و او چون بیاید، جهانیان را به گناه و صدق و انصاف ملزم خواهد ساخت: به گناه، زیرا كه بر من ایمان نمی آورند، به صدق زیرا كه نزد پدر خود می روم، و شما مرا دیگر نمی بینید، به انصاف زیرا كه بر رییس این جهان حكم جاری شده است. چیزهای بسیار دارم كه به شما بگویم؛ امّا حالا نمی توانید تحمّل کنید؛ امّا وقتی او بیاید او شما را به تمامی راستی ارشاد خواهد داد؛ زیرا كه او از پیش خود سخن نخواهد گفت، بلكه هر آنچه می شنوند خواهد گفت. و شما را از آینده خبر خواهد داد و مرا تمجید خواهد نمود؛ زیرا كه او آنچه از آن من است خواهد یافت و شما را خبر خواهد داد. هرچه از آنِ پدر است از من است. از این جهت گفتم كه آنچه از آن من است می گیرد و به شما خبر می دهد».(6)

مدّعی فارقلیطی!
از نشانه های مختلفی می توان فهمید منظور از فارقلیط پیامبری است كه پس از مسیح می آید. جالب اینجاست که مسیحیان هم این را می دانستند. و جالب تر اینکه پیش از آمدن حضرت رسول(ص) متقلبانی پیدا شدند و ادّعای فارقلیط بودن کردند؛ مثلا: «منتسر» كه مرد ریاضت كشی بود و در قرن دوّم میلادی می زیست، در سال 187 در آسیای صغیر مدّعی رسالت گردید و گفت: «من همان فارقلیط هستم كه عیسی از آمدن او خبر داده است» و گروهی از وی پیروی كردند.(7)

مسیحیانی که خبر مسیح را باور کردند
از آثار و تاریخ اسلامی استفاده می شود كه سران سیاسی و روحانی جهان مسیحیت در روزهای بعثت پیامبر اعظم(ص) همگی در انتظار پیامبر موعود انجیل بودند، به همین خاطر هنگامی كه سفیر پیامبر نامه او را به زمامدار حبشه داد، پس از خواندن نامه رو به سفیر كرد و گفت: «من گواهی می دهم كه او همان پیامبری است كه اهل كتاب در انتظارش هستند و همان طور كه حضرت موسی از نبوّت حضرت مسیح خبر داده، او نیز به نبوّت پیامبر آخر الزّمان بشارت داده و علائم و نشانه های او را معین كرده است.(8)

وقتی نامه پیامبر به دست قیصر رسید و نامه را مطالعه كرد و درباره پیامبر اعظم(ص) تحقیقاتی به عمل آورد، در پاسخ نامه آن حضرت چنین نوشت: نامه شما را خواندم و از دعوت شما آگاه شدم، من می دانستم كه پیامبری خواهد آمد، ولی گمان می كردم كه این پیامبر از شام بر خواهد خاست...(9)

محمّد، احمد، فارقلیط، پریکلیتوس
در پایان، مطلب قابل توجّهی را كه «دایرة المعارف بزرگ فرانسه»، جلد 23، صفحه 4174 درباره ی بشارت حضرت مسیح(ع) درباره ی رسول خدا(ص) دارد، می آوریم تا حسن ختامی برای این مطلب باشد:

«محمّد(ص)، مؤسّس دین اسلام و فرستاده ی خدا و خاتم پیامبران است. كلمه ی محمّد به معنای بسیار حمد شده است و از ریشه ی مصدر حَم̊د كه به معنای تمجید و تجلیل است مشتق گردیده. بر حسب تصادف عجیب، نام دیگری كه از همان ریشه حمد است مترادف كامل لفظ محمّد می باشد و آن احمد است كه احتمال قوی می رود عیسویان عربستان، آن لفظ را برای تعیین فارقلیط به كار می بردند. احمد یعنی بسیار ستوده شده و بسیار مجلّل، ترجمه ی لفظ پریكلیتوس است [که در تورات و انجیل آمده] كه اشتباهاً لفظ پاراكلیتوس را جای آن گذاردند. به این ترتیب، نویسندگان مذهبی مسلمان مكّرر گوشزد كرده اند كه مراد از این لفظ، بشارت ظهور پیامبر اعظم است. قرآن مجید نیز به طور علنی در آیه شگفت انگیز سوره صفّ به این موضوع اشاره می كند».(10)

پی نوشت:
1. سوره صف، آیه 6.
2. انجیل یوحنّا، باب 14، 15 17 كه در سال 1837 میلادی در لندن چاپ شده و بقیه جمله ها را نیز از همین چاپ نقل نموده ایم و برای اطمینان بیشتر با ترجمه های فارسی دیگر كه از زبان سریانی و كلدانی به فارسی نقل شده اند تطبیق كرده ایم.
3. انجیل یوحنا، باب 14، جمله 25 - 26.
4. انجیل یوحنا، باب 14، جمله 29.
5. انجیل یوحنا، باب 15، جمله 26.
6. همان، باب 16، جمله 7 - 15.
7. انیس الاعلام، ج 2، ص 179، نقل از تاریخ «لیم میور» كه در سال 1848 چاپ شده است.
8. طبقات كبری، ج 1، ص 259 و سیره حلبی، ج 3، ص 279.
9. تاریخ كامل، ج 2، ص 44.
10. محمّد خاتم پیامبران، ج 1، ص 504.
 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : محمد صابری
تاریخ : سه شنبه 30 دی 1393
پیامبر اسلام (ص) الگویی همیشگی برای بشریت

 جهان امروز با پیشترفت های فوق العاده ای که در همه ی زمینه ها کرده و به کلی دگرگون شده اما در زمینه های اخلاقی و معنوی محتاج تعالیم معنوی و اخلاقی شناخته شده و نا شناخته ی پیامبر اعظم(ص) می باشد. نگاهی به زندگانی پیامبر اعظم(ص)؛ از ولادت تا تشکیل حکومت/ پیامبر اسلام (ص) الگویی همیشگی برای بشریت

 


حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی: آشنایی، گزینش و انتخاب الگوی کامل و شایسته، نیاز فطری هر انسان کنجکار و آرمان گراست. زیرا در گستره ی وسیع زندگی انسان و رفتارهای کوچک و بزرگ اخلاقی و پیشرفت های او و در همه جوانب و روابط سیاسی، فقهی و فرهنگی جامعه به طور بسیار محسوس، تأثیر گذار هست و کارآیی و نقش زیادی خواهد گذاشت. خداوند حکیم در این باره، پیامبرانی را به عنوان الگو و اسوه، مبعوث نمود تا انسان های خواهان رشد معنوی و تکامل انسانی با مشاهده و مطالعه زندگی آنان، راه سعادت و ترقی و تکامل را طی نمایند. برترین این پیامبران حضرت محمّد بن عبدالله(ص) به عنوان خاتم و اشرف پیامبران الهی می باشد که خداوند شخصیت و زندگی و سیره و رفتار او را به عنوان اسوه و الگوی برای همه بشر تا روز قیامت قرار داده است.

اصحاب و یارانی که به او ایمان آورند، همه رفتارهای او را از نزدیک می دیدند و به شدت تحت تأثیر ایشان قرار می گرفتند و چنان در اخلاق و رفتار آنان تأثیر می گذاشت که سر از پا نمی شناختند!. یکی از برجسته ترین یاران و دست پروردگان پیامبر(ص)، امام علیّ بن ابی طالب(ع) بود که پروانه وار، گرد حضرت می چرخید و از رفتار و کردار او، درس می آموخت که در خطبه ی نهج البلاغه به آن اشاره فرموده است.

بی تردید شخصیت پیامبر اعظم(ص)، الگو و اسوی کامل و تمام عیار گذشته، امروز و فردای بشریت است. جهان امروز با پیشترفت های فوق العاده ای که در همه ی زمینه ها کرده و به کلی دگرگون شده اما در زمینه های اخلاقی و معنوی محتاج تعالیم معنوی و اخلاقی شناخته شده و تا شناخته ی پیامبر اعظم(ص) می باشد.
با این هدف متن کوتاه زیر را تهیه و در اختیار خوانندگان عزیز گرفت. امید است مورد قبول اشرف مخلوقات و نبی مکرم(ص) واقع شود. ان شاء الله.

۱ ـ ولادت و حوادث همگام با ولادت
خاتم انبیاء و اشرف مخلوقات حضرت محمّد بن عبدالله(ص) بنا به دیدگاه شیعیان اثنا عشری و پیروان اهل بیت(ع) در هفدهم ربیع الأوّل [۱] عام الفیل* (سالی که سپاه فیل به فرماندهی ابرهه، پادشاه حبشه به خانه کعبه در مکّه حمله کردند) در شهر مکّه به دنیا آمد. قبل از تولد، پدرش را از دست داده بود. در شش سالگی مادر بزرگوارش، آمنه بنت وهب، دنیا را وداع کرد و این نوجوان کاملا یتیم شد و تحت سرپرستی جدّش عبدالمطّلب و پسر عمویش ابوطالب قرارگرفت. حوادث و رخدادهای دوران نوجوانی، جوانی، تا چهل سالگی و پس از آن با رویدادهای عجیب و غریبی و خارق العاده ای همراه است که برای هر خواننده و شنونده مسلمان و غیر مسلمانی شگفت انگیز و جذّاب خواهد بود.
خاموش شدن آتشکده فارس، وقوع زمین لرزه و کنده شدن بت ها از محل خود، ناله ی شیطان و… نشانه ی وقوع رخدادی بزرگ و مولودی ارزشمند و با خیر و برکت برای بشریت یعنی وجود نازنین حضرت محمّد(ص) بود که جهان آلوده به ظلم و ستم و کفر و گمراهی را به توحید و خداپرستی و تقوا و کمالات انسانی رهنمون می شود. [۲]

۲ ـ سفر تاریخی به شام و پیش گویی راهبان مسیحی
حضرت پیامبر(ص) دو سفر تاریخی به شام(در دوازده و بیست و پنج سالگی) داشته اند که در سفر اول بَحیرای راهب به حضرت ابوطالب، نسبت به حوادث ناگواری که از سوی یهود در انتظار او خواهد بود، هشدار داد!.
در سفر دوم نسطورای راهب به مَیْسره(غلام خدیجه بنت خُویلِد) نسبت به آینده درخشان پیامبر نوید و مژده داد!. و در این سفر بود که سود فراوانی برای خدیجه به دست آورد و و میسره هم گزارش درست کاری حضرت را به خدیجه اعلام نمود. [۳]
آن حضرت، در بیست سالگی در حِلْف الفضول(پیمان جوان مردان) شرکت کرد. ایشان در همین ایّام به عنوان”محمّد امین” [درست کار و راست گو] معروف و رفتار و کردار او در میان مردم مکّه و در اوضاع جامعه جاهلی موجب شگفتی و تعجب شده بود. [۴]

۳ ـ ازدواج با خانم خدیجه(س)
در بیست و پنج سالگی با خدیجه بنت خُویِلد(س) که زنی پاک دامن، با تقوا و خدا ترس بود و ثروت زیادی داشت، ازدواج نمود. حضرت خدیجه(س) اختیار مصرف اموال و دارایی خود را به او سپرد. در باره شخصیت، خدمات او به اسلام و پیامبر(ص) و سائر کمالات حضرت خدیجه(س) می باید به طور جداگانه بحث کرد. [۵]

۴ـ تربیت علی بن ابی طالب(ع)
در سیزدهم رجب سی ام عام الفیل، قبل از بعثت، از پدری موحّد[حضرت ابو طالب(ع)] و مادری پاک دامن[فاطمه بنت اسد]، فرزندی در داخل کعبه به دنیا آمد که در شش سالگی با هدف تربیت به منزل پیامبر(ص) و خدیجه(س) منتقل شد. [۶] امام علی(ع) در یکی از خطبه های نهج البلاغه به داستان ارتباط تناتنگ خود و استفاده از تعالیم و معنویات پیامبر(ص) اشاره می کند. [۷]

۵ـ مبعوث شدن به نبوت و رسالت
در حالی که چهل سال از عمر شریف حضرت محمّد(ص) گذشته بود، در بیست وهفتم رجب، خداوند به مردم منّت گذاشت و او را به عنوان”نبیّ، رسول، خاتم و اشرف پیامبران” برگزید. نزدیک به سه تا پنج سال از آغاز پیامبری او به صورت مخفی گذشت و در این مدت با زحمت زیاد، تعداد اندکی از جوانان، اقوام، دعوت او و سخنان قوی ومنطقی تهیدستان و فقیران مانند حضرت علیّ(ع)، حضرت خدیجه(س)، زید بن ارقم، عمّار بن یاسر، مُصعب بن عُمیر، بِلال بن رباح و… را شنیدند به او ایمان آوردند. [۸]
در باره ی چگونگی نزول وی و کیفیت آن، مباحث زیادی در بین نویسندگان مطرح است که خوانندگان محترم جهت اطلاع به منابع تفسیری و تاریخی مراجعه نماید. [۹]

۶ ـ مخالفت های دشمنان
به دستور خدواند پیامبر(ص) مأمور شد پس از سه سال، اقوام و سایر مردم حجاز را به تعالیم اسلام و قرآن دعوت نماید که در نتیجه، مخالفان پیامبر(ص) که با دعوت الهی او دشمنی می ورزیدند به شیوه ای گوناگون به اذیّت و آزار و شکنجه او وسایر مسلمانان پرداختند که برخی از آن ها مجبور شدند به خارج از شهر مکه هجرت نمایند. در هجرت به حبشه(سال دوم بعثت) گروه پانزده نفره مسلمانان به رهبری جعفر بن ابی طالب و همراهان او موفّق شدند، آیات قرآن و فرامین الهی را به گوش مسیحیان(از فرقه یعقوبی) و… برسانند و گامی جدید در تبلیغ اسلام بردارند. محاصره مسلمانان در شعب ابی طالب (سال پنجم بعثت)، به مدت چهار سال طول کشید که در واقع تمرینی برای مسلمانان در تحمّل سختی ها و صبر و بردباری در راه خدا بود. [۱۰]

۷ ـ ولادت حضرت فاطمه(س)
با درگذشت تمامی فرزندان پیامبر(ص) که همه از خدیجه بودند، دشمنانان به دعوت پیامبر(ص) و آینده ی دستورات اسلام با نگاه شک و تردید شکست می نگریستند و اظهار خوشحالی کردند و به پیامبر(ص) لقب “ابتر” دادند، ولی با اراده ی خداوند، فرزندی به آن حضرت به نام فاطمه(س) عنایت فرمود.(در این باره، سوره کوثر نازل شد که موجب خشم و عصبانیت دشمنانان را فراهم نمود. در باره شخصیت و مقامات عصمت و سائر کمالات انسانی و معنوی آن حضرت می باید در منابع و کتاب های روائی شیعه و اهل سنت تحقیق نمود که البته آثار خوبی نیز در باره ایشان منتشر شده است).

۸ ـ از دست دادن بانو خدیجه(س) و حضرت ابوطالب(ع)
در سال دهم بعثت با درگذشت حضرت خدیجه و حضرت ابوطالب، دو یار و پشتیبان واقعی و ارزشمند خود، آزمون سختی برای پیامبر(ص) پیش آمد. البته حادثه ی معراج و سِیْر به آسمان ها، به نوعی جبران اذیت ها، و دشواری های روحی پیامبر(ص) و مسلمانان بود که عجائب قدرت الهی و نشانه ای عظمت پروردگار را خداوند به پیامبرش نشان داد و باعث استحکام و ایمان بیشتر مسلمانان و آینده ی درخشان گسترش اسلام بود. [۱۱]

۹ ـ توطئه ی قتل پیامبر(ص) و هجرت های تاریخ ساز
پیامبر اکرم(ص) به همراهی زید بن حارثه و علی بن ابی طالب(ع) به هدف تبلیغ دستورات الهی، ابتدا به طائف(هفتاد و دو کیلومتری مکّه) سفر کرد و پس از ده روز به مکه بازگشت پیامبر(ص) مصعب بن عمیر را به یثرب فرستاد تا به آنان قرآن بیاموزد، و به اسلام دعوت نماید.
جذابیت آیات قرآن ولحن شیوا و شیرین همراه با محتوای عالی آن، و خستگی از بت پرستی و شرک، عامل اساسی جذب مردم به ویژه جوانان به دستورات اسلام بود. این مسایل باعث شد تا جمعیت مسلمانان در یثرب افزایش یابد و حتی زمینه ی مهاجرت مسلمانان مکّه به سوی یثرب فراهم شود.
پس از کشف توطئه ی قریش در دارالندوة(محل تصمیم گیری های مهم قریش) و آگاه شدن پیامبر(ص) آن حضرت مأمور شد تا یک نفر را به جای خود در بستر بخواباند و شبانه از مکّه خارج شود. [۱۲] با این هجرت تاریخی، توطئه ی قتل و ترور پیامبر(ص) ناکام ماند و احساس خطر قریش از سوی یثربیان تحقق پیدا کرد.

۱۰ ـ تشکیل حکومت اسلامی و پیامدهای آن
با هجرت تاریخی پیامبر(ص) که به صورت معجزه و امداد الهی انجام شد و استقبال پر شکوه و بزرگ مردم یثرب از ایشان، زمینه برای اقدامات بزرگ مانند ساخت مسجد، پیمان برادری و اخوّت عمومی و خاص مهاجران و انصار، هجرت سائر مسلمانان به شهر یثرب، مبداء شدن تاریخ، تغییر نام یثرب به نام مدینة النبی(ص)، تشکیل نیروهای دفاعی از شهر پیامبر(ص)، مسلمانان و غیر مسلمانان و…آغاز شد. از طرف دیگر، پیامبر و مسلمانان با توطئه های منافقان و طائفه های لجوج یهودی و مسیحی و مشرکان مکّه، تغییر قبله و… مواجه گردیدند. [۱۳] پیش آمدن جنگ های بدر، احد، بنی نضیر، بنی قریظه و بنی المصطلق، احزاب(خندق)، پیمان رضوان و صلح حدیبیه(فتح مبین)، جنگ خیبر، نامه نگاری با پادشاهان و رهبران کشورها و مناطق بزرگ جهان مانند ایران، روم، حبشه، مصر، شام و یمامه و پاسخ منفی و سکوت و مخالف آنان، جنگ موته، فتح مکه و پیمان شکنی کفار قریش، عفو عمومی پیامبر(ص)، جنگ حنین، جنگ تبوک و جانشینی امام علی(ع) در مدینه، نزول سوره برائت و ابلاغ در مراسم حج توسط حضرت علی(ع)، حجّة الوداع در سال دهم هجرت، داستان مباهله با مسیحیان نجران، واقعه غدیر خمّ و اعلان جانشینی پیامبر(ص) و امامت مولا علیّ بن ابی طالب(ع) و یازده فرزند از نسل او و حضرت فاطمه زهرا(س)، اعزام سپاه اسامة بن زید، نامه ای که وصیت نامه ای که نانوشته ماند! و بالأخره بیماری و کسالتی یا مسمومیتی که منجر به ارتحال ملکوتی [خاتم پیامبران و اشرف مخلوقات جهان و الگو و اسوه بشریت در فضائل و کمالات انسانی] حضرت محمّد بن عبدالله(ص) در بیست و هشتم ماه صفر المظفّر سال یازدهم هجری[۱۴] [از شصت و سه سال عمر ارزش مند و مملوّ از برکات جاویدان مانند نزول قرآن کریم و سنّت نبوی(ص)] گردید، از دیگر حوادث و اتفاقات مهمّی هست که هر کدام در جای خود، شایسته بحث و بررسی مفصّل می باشد. علاقه مندان و دوست داران ارجمند را به مطالعه دقیق منابع معرفی شده در ادامه ی این نوشتار کوتاه ارجاع می دهم.


پی نوشت ها:
[۱]- طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی ج۱ ص؛ مجلسی، بحار الأنوار ج ۱۵ ص۲۵۰، مرحوم شیخ کلینی، معتقد است در دوازدهم ربیع الأول بوده است.
* گفته می شود؛ این سال، برابر با ۵۷۰ میلادی بوده است(به کتاب تاریخ اسلام تألیف دکتر علی اکبر فیّاض ص۶۲ مراجعه شود).
[۲]- کلینی، اصول الکافی ج ۱ ص ۴۳۹؛ مسعودی، مروج الذهب ج ۲ ص ۲۷۴٫
[۳]- ابن هشام، السیرة النبویة ج۱ ص۱۹۴؛ ابن واضح، تاریخ الیعقوبی ج۱ ص۲۱؛ مجلسی، بحار الأنوار ج۱۶ ص۲۲؛ عاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم(ص) ج۱ ص۹۱؛ یوسفی غروی، مختصر تاریخ اسلام ص۱۳۸٫. برخی از مستشرقان این سفر را بهانه ای برای تحریف وحی الهی و دستورات قرآنی قرار دهند که قطعاً اتهامی بیش نیست!؛ پیشوائی، تاریخ اسلام… ص۱۱۳).
[۴]- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة ج۱۴ ص۱۲۹؛ یوسفی غروی، مختصر تاریخ اسلام… ص۱۴۲٫
[۵]- ابن هشام، السیرة النبویة ج۱ ص۱۰۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ج۲ ص۳۹؛ پیشوایان هدایت؛ خاتم انبیاء، محمّد مصطفی(ص) ج۱ ص۸۸٫
[۶]- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب(ع) ج۲ ص۱۸۰؛ ابو الفرج الإصفهانی، مقاتل الطالبیین ص۱۵؛ طوسی، الآمال ص۶۴۴؛ پیشوایی، تاریخ اسلام… ص ۱۲۲٫
[۷]- سید رضی، نهج البلاغه، خطبه ی قاصعه(شماره ۱۹۲)؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ج۱ص۲۷٫
[۸]- ابن سعد، الطبقات الکبری ج۱ ص۱۹۹؛ السیرة النبویة ج۱ ص۳۶۹؛ مجلسی، بحار الأنوار ج ۱۸ ص۱۸۵٫
[۹]- طبرسی، مجمع البیان ج۱۰ ص۳۸۴؛ کمال الدین و تمام النعمة ج۱ ص۸۵؛ معرفت، التمهید فی علوم القرآن ج۱ ص۴۹؛ پیشوایی، تاریخ اسلام… ص۱۳۳٫
[۱۰]- طبرسی، تاریخ الاُمم و الملوک ج۲ ص۲۲۱؛ بلاذری ، انساب الأشراف ج۱ ص۱۹۷؛ اعلام الوری… ص۴۵٫
[۱۱]- ابن واضح، تاریخ الیعقوبی ج۲ ص۲۹؛ طبرسی، اعلام الوری ص۵۳(در کتاب تاریخ اسلام… تالیف استاد پیشوائی ص۱۶۹، تحلیل جامع و کاملی از موضوع همسران پیامبر(ص) و شخصیت آنان مطرح شده است).
[۱۲]- سوره ی انفال(۸) آیه ۳۰ "واذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او یخرجوک و یمکرون و یمکر الله والله خیر الماکرین".
[۱۳]- ابن هشام، السیرة النبویة ج ۲ ص ۶۷؛ طبری، تاریخ الاُمم و الملوک ج۲ ص ۲۴۲؛ پیشوائی، تاریخ اسلام(از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله) ص ۱۸۹ تا ۳۴۴ و منابع دیگر…(مطالعه این کتاب ارزشمند را به دوست داران مباحث تاریخ اسلام و پیامبر"ص" توصیه می کنم).
[۱۴]- ابن سعد، الطبقات الکبری ج ۳ ص ۲۷۲؛ ابن واضح، تاریخ الیعقوبی ج ۲ ص ۱۷۸؛ حلبی، السیرة الحلبیة ج ۳ ص ۴۵۴؛ مجلسی، بحار الأنوار ج ۲۲ ص ۵۱۴.
* * *

 
 
 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : محمد صابری
تاریخ : سه شنبه 30 دی 1393
« الياس » پيامبر خدا از ياران امام مهدی علیه السلام

 او ، از پيامبران بنى اسرائيل بود . خداوند او را در بعلبك براى سِبط و نواده هاى بنى اسرائيل برانگيخت و پس از داود(عليه السلام) يعنى در زمان حكومت روميان ، آمد. همسر پادشاه ، رومى فاجرى بود و آنان بُتى به نام « بَعْل » را مى پرستيدند . خداوند در مورد الياس مى فرمايد : « الياس از فرستادگان ما بود . چون به قوم خود گفت: آيا پروا نمى كنيد ؟ آيا « بَعْل » را مى پرستيد و بهترين آفرينندگان را وا مى گذاريد ؟! خدا پروردگار شما و پدران پيشين شماست ! پس او را دروغگو شمردند و در آتش احضار خواهند شد ، مگر بندگان پاكدين خدا ، و براى او ميان آيندگان ، آوازه نيك به جا گذاشتيم »

 

درباره پيامبر خدا « الياس » و زندگى اش ، احاديث و قصه هايى در منابع سنى و شيعه آمده است اما به قوّت و صحت احاديث « خضر نبی  » نيست .

كمال الدين  داستان « معمر ابن أبى الدنيا » را آورده كه در زمان جاهليت، خضر و الياس را ديد و آنها به او بشارت آمدن پيامبر(صلى الله عليه وآله) را دادند و گفتند كه زنده مى ماند تا عيسى(عليه السلام) را در آخر الزمان ببيند .

بحار دعايى را از پيامبر روايت كرده كه براى ايمنى از دزدى ، غرق شدن و سوختن است . همچنين افزوده است : خضر و الياس يكديگر را در هر موسم حج مى بينند ، و هنگام جدا شدن ، اين كلمات را مى خوانند :

« بسم الله ، ما شاء الله ، لا قوة إلا بالله ، ماشاء الله ، كل نعمة فمن الله ، ماشاء الله ، الخير كلّه بيد الله ، ما شاء الله ، لا يصرف السوءَ إلا الله » .

كافى از مفضل بن عمر آورده است كه خدمت امام صادق(عليه السلام) رسيد . امام دعايى به سريانى مى گفت و مى گريست . امام گفت كه اين ، دعاى نبى الله الياس(عليه السلام)است كه در سجود مى گفت : خدايا ! آيا عذابم مى كنى ، در حالى كه تمام وجودم را تشنه و مشتاق تو كرده ام ؟! آيا عذابم مى كنى ، در حالى كه صورتم را براى تو بر خاك ساييده ام ؟! آيا عذابم مى كنى ، در حالى كه براى رضاى تو از گناهان دورى كرده ام ؟! آيا عذابم مى كنى ، در حالى كه براى تو شب زنده دارى كرده ام ؟!

سپس امام افزود : خدا به او وحى كرد كه سرت را بلند كن ، تو را عذاب نخواهم كرد ! الياس به خدا عرض كرد : اگر بگويى عذاب نمى كنم اما بعداً عذابم كنى ، چه ؟! آيا بنده ات نبودم و تو پروردگارم نبودى ؟! خدا وحى كرد : سرت را بلند كن ، تو را عذاب نمى كنم ، چون وقتى وعده اى دادم ، به آن وفا مى كنم .

المحاسن از ابو عبدالله(عليه السلام) آورده است كه رسول خدا فرمود : كرفس بخوريد كه غذاى الياس ، يَسَع و يوشع بن نون است . ( كافى 6/366 ; مكارم الأخلاق /180 ) .

در بحار  قصه نبى الله الياس به نقل از وهب بن منبه و ابن عباس آمده كه گزيده آن چنين است : او ، از پيامبران بنى اسرائيل بود . خداوند او را در بعلبك براى سِبط و نواده هاى بنى اسرائيل برانگيخت و پس از داود(عليه السلام) يعنى در زمان حكومت روميان ، آمد. همسر پادشاه ، رومى فاجرى بود و آنان بُتى به نام « بَعْل » را مى پرستيدند . خداوند در مورد الياس مى فرمايد : « الياس از فرستادگان ما بود . چون به قوم خود گفت: آيا پروا نمى كنيد ؟ آيا « بَعْل » را مى پرستيد و بهترين آفرينندگان را وا مى گذاريد ؟! خدا پروردگار شما و پدران پيشين شماست ! پس او را دروغگو شمردند و در آتش احضار خواهند شد ، مگر بندگان پاكدين خدا ، و براى او ميان آيندگان ، آوازه نيك به جا گذاشتيم » . (صافات /123 ـ 129)

الياس را تكذيب كرده و به او اهانت نمودند . او را ترساندند و به آزار و اذيت او پرداختند . بنابراين از ميان آنها گريخت و در كوهى صعب العبور پناه گرفت و هفت سال به تنهايى در آن جا ماند و از گياهان زمينى و ميوه درختان مى خورد . خدا قومش را گرفتار قحطى كرد و عزيزترين پسر پادشاه ، بيمار شد ، به طورى كه اميدى به سلامتى او نمى رفت . از بُت پرستان خواستند كه (نزد بت) شفاعت وى را كرده ، شفايش را بخواهند اما سودى نبخشيد . پس شخصى را به دنبال الياس(عليه السلام) در كوه فرستادند كه از آنجا پايين بيايد و شفاعت شان را نزد خدا بكند .

الياس از كوه پايين آمد و دعا كرد ، خدا هم فرزند پادشاه را شفا داد و باران باريد . . . 

در آخر روايت آمده است : سپس الياس ، « يَسَع » را جانشين خود كرد . خدا به الياس پر و بال داد و در هاله اى از نور ، او را به آسمان بُرد. از آسمان ، كسا (بالاپوش) الياس را براى « يَسَع » انداخت و وى را پيامبر بنى اسرائيل كرد و برايش وحى فرستاد و ياريش كرد . بنى اسرائيل او را بزرگ شمردند و از هدايتش بهره مند شدند .

از طبرسى نقل كرده است كه خدا او را از ميان مردم بالا برد و لذت خوردن و آشاميدن را از وى گرفت و بر او پر و بال پوشاند ، پس آدمى فرشته گونه ، زمينى ـ آسمانى شد . آن گاه خدا دشمنى را بر پادشاه و قومش ، مسلّط كرد كه شاه و زنش را كشت . بعد خدا « يَسَع » را به عنوان رسول برانگيخت كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده ، احترام كرده و به دستورش عمل نمودند .

بحار الأنوار  از امام صادق(عليه السلام) آورده است : پادشاه بنى اسرائيل عاشق زنى از غير بنى اسرائيل شد كه بت پرست بودند . شاه از او خواستگارى كرد ، زن گفت : به شرطى مى پذيرم كه بُت را با خودم بياورم و در ديار تو آن را بپرستم . شاه نپذيرفت ، ولى مجدداً از او خواستگارى كرد تا اينكه سرانجام خواسته آن زن را پذيرفت و در حالى كه بُت را همراهش آورده بود ، با وى ازدواج كرد . هشتصد مرد بت پرست همراه زن آمدند ... در نهايت ، دچار قطحى شدند . از الياس درخواست كمك كردند ; شاه به نيكى توبه كرد ، حتى لباس مويين و خشن پوشيد ، پس خدا برايشان باران و سرسبزى فرستاد .

ايراد اين گونه روايات ، ضعف استناد آن به اهل بيت(عليهم السلام) است ، و به سبب ساختار غير منطقى اش در برخورد خدا با پيامبران ، بيشتر به مبالغه گويى اسرائيليات شبيه است . سپس در ادعايشان مبنى بر اينكه بنى اسرائيل هدايت شده و به الياس و « يَسَع »(عليهما السلام) ايمان آوردند ، يا ادعايشان بر اينكه يهود بر خود حاكم بودند . اما بايد دانست كه آنها زير نظر حكومت روم بوده و حاكمانشان توسط روميان منصوب مى شدند ، و اين وضع يهود را به ستوه آورده بود ! دژ بعلبك پرستشگاه بت پرستان رومى بود ، چنان كه پرسش حضرت الياس كه ( آيا بُت « بَعْل » را مى پرستيد و بهترين آفريدگار را وا مى نهيد ؟! صافات /125 ) دلالت دارد كه او براى مشركان رومى و پيروان يهودى آنها مبعوث شده بود .

كافى از ابن حريش از امام محمد جواد(عليه السلام) آورده است كه ابوعبدالله(عليه السلام) فرمود : هنگامى كه پدرم ، كعبه را طواف مى كرد ، مردى كه عمامه كوچكى بر سر داشت و معلوم نشد از كجا آمد ، مانع طواف پدرم شد . پدرم او را به سرايى ، كنار صفا برد . او به دنبال من فرستاد ، بنابراين سه نفر شديم . آن مرد به من گفت : اى فرزند رسول خدا ، خوش آمدى ; سپس دستش را بر سرم گذاشت و گفت : اى امين خدا پس از پدرانت ، خدا خير تو را زياد گرداند ! (آن گاه رو به پدر كرده ، عرض نمود :)اى ابو جعفر ! اگر مى خواهى سخن بگو، وگرنه من سخن بگويم، اگر مايليد بپرسيد و گرنه من بپرسم . اگر مى خواهيد، من اخبارى بگويم تا تصديقم كنيد و گرنه (از شما بشنوم و) تصديق كنم !

پدر فرمود : من هم همين را مى خواهم . مرد گفت : اگر از من مى پرسى ، مبادا به زبان چيزى بگويى اما در دلتان مقصود ديگرى داشته باشى ] = توريه و تقيه نكنيد [ ! پدر فرمود : كسى اين كار را مى كند كه دو نظر و رأى دارد و يكى بر عكس ديگرى است ، اما خدا ابا دارد علمى داشته باشد كه در آن اختلاف هست. مرد عرض كرد : درخواستم همان بود كه گفتم . درباره مطالبى توضيح بفرماييد كه در آن اختلاف نيست ، چه كسى آن را مى داند ؟! پدر فرمود : تمامى دانش نزد خداى بلند مرتبه است اما آنچه كه بايد بندگان بدانند ، نزد اوصيا(عليهم السلام) است .

مرد عمامه اش را باز كرد و درست نشست و در حالى كه صورتش از شادى مى درخشيد ، گفت : همين پاسخ را مى خواستم و براى شنيدن اين گونه جواب ها خدمت شما رسيدم . مى دانستم دانشى كه در آن اختلافى نيست ، نزد اوصيا يافت مى شود اما چگونه آن را آموخته اند ؟! فرمود : چنان كه رسول خدا آموخته بود ، اما آنچه را كه رسول الله مى ديد ، اوصيا نمى بينند ، چون ايشان پيامبر بود ، و اوصيا « محدَّث »(1) هستند . پيامبر از محضر خدا وحى دريافت مى كرد اما اوصيا دريافت نمى كنند .
ـــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ يعنى فرشتگان با آنان سخن مى گويند اما ديده نمى شوند .

مرد عرض كرد : درست فرمودى ، اى فرزند رسول الله ! پرسش مشكلى دارم: درباره اين دانش بفرما ، چرا همان گونه كه براى رسول الله پيش مى آمد ، اكنون رخ نمى دهد ؟! پدرم خنديد (1) و فرمود : خدا كسى را بر علمش آگاه مى كند كه قلبش با ايمان اطمينان يافته است ، چنان كه بر رسول الله شرط و حكم كرد كه بر آزار قومش ، شكيبايى كند و جز به دستور خدا با آنان جهاد ننمايد . و رسول خدا آنقدر امور را پنهان كرد تا بالاخره وحى رسيد كه: « آنچه را بدان مأمورى ، آشكار كن و از مشركان روى برتاب » ( حجر/94 ) .
ـــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ  (چون سؤال سختى نبود ، يا مى دانست كه پرسشگر درصدد امتحان كردن امام است)

سوگند به خدا ! اگر مأموريتش را پيش از نزول آيه آشكار مى كرد هم در امن و امان بود اما چون اطاعت خدا را در نظر داشت و از مخالفت با او پروا داشت ، خويشتن دارى كرد . دوست دارم بدانى دانشى كه در آن اختلافى وجود ندارد ، همراه « مهدى » امت است . در زمان او ، فرشتگان ميان آسمان و زمين با شمشيرهاى آل داوود ، روح كافران مرده را عذاب مى دهند و روح افراد زنده اى كه مانند آنها هستند، بديشان ملحق مى شود.

سپس امام شمشيرى بيرون آورد و فرمود : ببين ! اين يكى از آن شمشيرهاست . و افزود : سوگند به خدايى كه محمد(صلى الله عليه وآله) را براى آدميان برانگيخت ، (مطلب همان است كه گفتم) !

در اين هنگام مرد عمامه اش را برداشت و گفت : من الياسم . درباره آنچه از شما پرسيدم و راجع به خود گفتم ، ناآگاه نبودم اما دوست داشتم اين حديث بماند و باعث دلگرمى يارانت باشد . . . 

در آخر حديث آمده است : مرد (= الياس)گفت : گواهى مى دهم شما دارنده حكمتى هستيد كه در آن شك و شبهه اى نيست . ]امام مى افزايد :[ سپس برخاست و رفت و ديگر او را نديدم .

به نقل از همين منبع ، بحار الأنوار  روايت را آورده است كه شايد بهترين نصّ درباره حيات الياس(عليه السلام)باشد ، اما در حاشيه بحار آمده است : « حسن بن عباس بن حريش » راوى ضعيفى است كه به حديثش اعتنا نمى شود . شيخ نجاشى در كتاب رجال خود  از وى نام بُرده و مى گويد : « بسيار ضعيف است . نگاشته اى در فضل « إنّا أنزلناه . . . » دارد اما احاديث كتاب سست ، و با الفاظ و عباراتش ، مضطرب است » . خلاصة الرجال مى نويسد كه ابن غضائرى مى گويد : وى ابو محمد است و ضعيف مى باشد . از ابو جعفر(عليه السلام) در فضيلت « إنا أنزلنا . . . » رواياتى را در يك كتاب جمع كرده است اما عباراتى فاسد دارد . ظاهرش گواهى مى دهد كه روايات جعلى است . بدين راوى اعتنا نشده و احاديثش نوشته نمى شود .

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : محمد صابری
تاریخ : چهار شنبه 24 دی 1393
امام حسین و یارانش،مهدی و منتظرانش

 وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ...

اگر شيعيان ما - كه خداوند بر اطاعتش موفقشان بدارد - با دلهاي متّحد و يكپارچه بر وفاي به عهد و پيمان اجتماع مي‏كردند، ملاقات ما از آنها به تأخير نمي‏افتاد، و سعادت ديدار و مشاهده با معرفت و راستي بر آنها به زودي حاصل مي‏شد...

 

امام صادق علیه السلام فرمودند:

هركس دوست مي‌دارد از ياران حضرت قائم، ع ، باشد بايد كه منتظر باشد و در اين حال به پرهيزكاري و اخلاق نيكو رفتار نمايد.

● اهمیت دادن به نماز

*  امام حسين‏ (ع)  و يارانش

امام حسين‏ (ع)  و يارانش سرگرم نبرد بودند كه ابوثمامه، «عمرو بن عبدالله صائدي» خطاب به آن حضرت فرمود: وقت نماز ظهر است، گرچه من دست از تو نمي‏كشم تا كشته شوم، امّا دوست دارم دوركعت نماز با تو بخوانم. امام سربرداشت و در حق او اينگونه دعا كرد.

قال الامام الحسين‏ (ع)  : ذَكَّرْتَ الصَّلاةَ، جَعَلَكَ اللهُ مِنَ الْمُصَلِّينَ الذَّاكِرينَ! نَعَمْ، هذا أَوَّلُ وَقْتِها
آنگاه به ياران فرمود: سَلُوهُمْ أَنْ يَكُفُّوا عَنَّا حَتَّي نُصَلّي.[1]
كوفيان مخالفت كردند. حضرت اباعبدالله‏ (ع)   خود اذان گفت، وقتي اذان تمام شد خطاب به عمر سعد فرمود: يابْنَ سَعْدٍ اَنَسيتَ شَرايِعَ الْاِسْلامِ، اَلاتَقِفُ عَنِ الْحَرْبِ حَتَّي نُصَلّي وتُصَلُّونَ وَنَعُودَ إلي الْحَرْبِ.
عمر سعد جواب نداد. امام‏ (ع)   فرمود، شيطان بر او چيره شد.آنگاه به زهير بن قين و سعيد بن عبدالله فرمود: تَقَدَمَّا اَمامي حَتَّي اُصَلِّيَ الظُّهْرَ 

مهلت خواستن براي نماز

در روز نهم محرّم، عمر سعد و ديگر سران نظامي تصميم گرفتند كه با يك حمله عمومي كار را يكسره كنند، حركت لشگرها و بالارفتن گرد و غبارها همه را متوجّه خود ساخت، امام حسين‏ ع  برادرش حضرت عبّاس‏ ع  را فرستاد تا علّت حركت سپاه دشمن را بداند.
حضرت عبّاس رفت و بازگشت و فرمود: مي‏گويند يا با يزيد بيعت كن و يا آماده نبرد باش.
حضرت اباعبدالله (ع)  به برادر فرمود:
اِرْجَعْ اِلَيْهِمْ فَاِن اِسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلي غَدْوَةٍ وَتَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِيَّةَ، لَعَلَّنا نُصَلّي لِرَبِّنا اللَّيْلَةَ وَنَدْعُوهُ وَنَسْتَغْفِرُهُ، فَهُوَ يَعْلَمُ أَنّي كُنْتُ اُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَتِلاوَةَ كِتابِهِ وَكَثْرَةَ الدُّعاءِ وَالْاِسْتِغْفارِ.[2]
فَقَامَ اللَّيْلَ كُلَّهُ يُصَلِّي وَ يَسْتَغْفِرُ وَ يَدْعُو وَ يَتَضَرَّعُ وَ قَامَ أَصْحَابُهُ كَذَلِكَ يُصَلُّونَ وَ يَدْعُونَ وَ يَسْتَغْفِرُونَ[3]
بَاتَ الْحُسَيْنُ وَ أَصْحَابُهُ تِلْكَ اللَّيْلَةَ وَ لَهُمْ دَوِيٌّ كَدَوِيِّ النَّحْلِ مَا بَيْنَ رَاكِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ...[4]

* امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و منتظرانش

وقت نماز

مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ الْغَدَاةَ إِلَى أَنْ تَنْقَضَّ النُّجُومُ[5]؛
از رحمت خدا دور است، از رحمت خدا دور است كسی كه نماز صبح را تا ناپدید شدن ستارگان به تأخیر بیندازد.

● وفای به عهد

* امام حسین(ع) و یارانش

وفاداري نسبت به قرارداد صلح
پس از آنكه با امضاء قرار دادنامه صلح تحميلي معاويه بر عراق و شام حاكم شد از آن پس ديگر امام حسين‏ ع  نيز كه به صلح وفادار بود. هرگاه اشخاصي يا گروه‏هايي با امام حسين‏ ع  تماس مي‏گرفتند و تلاش مي‏كردند آن حضرت را بر ضدّ معاويه بشورانند پاسخ مي‏داد:
قال الامام الحسين‏ ع : اِنَّ بَيْنيِ وَ بَيْنَ الْقَوْمِ مَوْعِداً أَكْرَهُ أَنْ أُخَلِفَهُمْ، فَاِنْ يَدْفَعِ اللهُ عَنَّا فَقَديماً ما أَنْعَمَ عَلَيْنا وَ كَفي، وَاِنْ يَكُنْ ما لابُدَّ مِنْهُ فَفَوْزٌ وَشَهادَةٌ اِنْ شاءَ اللهُ. امام حسين‏ (ع) فرمود: ميان ما و اين قوم وعده و قراري است كه نمي‏خواهم از آن بازگردم، پس اگر خداوند شرّ آنها را از ما دفع كند، كه همواره در گذشته نيز چنين مي‏كرد و ما را كفايت مي‏فرمود. و اگر ناچار با آنان درگير شويم پس رستگار شده و شهادت در انتظار ماست، اگر خدا بخواهد.[6]

وفاي به پيمان صلح
به معاويه خبر داده بودند كه حسين‏ ع  قصد قيام و مبارزه بر ضدّ تو را دارد و با شيعيان خود در رفت و آمد است. معاويه نامه‏اي به امام حسين‏ (ع) نوشت و خبرهاي رسيده را طرح كرد و هشدار داد كه از كوفيان پروا كنيد، آنها نسبت به پدر و برادر تو وفادار نبودند. امام‏ ع  در جواب او نوشت:
قال الامام الحسين‏(ع) : أَتاني كِتابُكَ، وَ أَنَا بِغَيْرِ الَّذي بَلَغَكَ عَنّي جَديرٌ، وَالْحَسَناتُ لايَهْدي لَها إِلاَّ اللهُ، وَما أَرَدْتُ لَكَ مُحارَبَةً وَلا عَلَيْكَ خِلافاً، وَما أَظُنُّ أَنَّ لي عِنْدَاللهِ عُذْراً في تَرْكِ جِهادِكَ!! وَما أَعْلَمُ فِتْنَةً أَعْظَمَ مِنْ وِلايَتِكَ أَمْرَ هذِهِ الأُمَّةِ![7]
امام حسين‏(ع) فرمود: نامه تو بدست من رسيد، من به آن گزارشاتي كه بتو دادند سزاوار نيستم، و نيكوكاري‏ها را جز خدا هدايت نمي‏كند، من هم اكنون قصد جنگ يا مخالفت بر ضد تو را ندارم، گرچه فكر مي‏كنم عذري در ترك مبارزه با تو را نزد خداوند نخواهم داشت، زيرا من فتنه و فسادي بزرگتر از حكومت تو بر اين امّت سراغ ندارم.

اصحاب حضرت
حضرت راجع به اصحابشان نیز می فرمایند: فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي...[8]
يارانى وفادارتر و پرمهرتر و بهتر از ياران خويش نمى‏شناسم...

* امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و منتظرانش

وَ لَوْ أَنَّ أَشْيَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِي الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ... [9]
اگر شيعيان ما - كه خداوند بر اطاعتش موفقشان بدارد - با دلهاي متّحد و يكپارچه بر وفاي به عهد و پيمان اجتماع مي‏كردند، ملاقات ما از آنها به تأخير نمي‏افتاد، و سعادت ديدار و مشاهده با معرفت و راستي بر آنها به زودي حاصل مي‏شد...

● صله رحم

* امام حسین(ع) و یارانش

اگر زندگي بايد بگونه‏اي اجتماعي و در سايه وحدت و همكاري تداوم يابد تا به تكامل و رستگاري برسيم، چه بهتر كه در زندگي اجتماعي به خويشاوندان و فاميلان خود توجّه داشته و با آنان ارتباط داشته باشيم كه ره‏آوردهاي فراواني خواهد داشت.
قال الامام الحسين(ع) : مَنْ سَرَّهُ أَنْ يُنْسَأَ في‏ أَجَلِهِ وَ يُزادَ في‏ رِزْقِهِ‏ فَلْيَصِلْ رَحِمَهُ.[10]
امام حسين‏ ع  فرمود: كسي كه دوست دارد و خوشحال است تا عمر او طولاني گردد، و روزي او فراوان شود، پس با خويشاوندان خود ارتباط داشته باشد.
بزرگواری حسین(ع) را ببینید:
شمر خود را به خيام امام حسين ع  و يارانش نزديك كرد و صدا زد: خواهرزاده‏ هايم عبد اللَّه، جعفر، عبّاس، و عثمان كجايند؟ امام حسين (ع) به عباس(ع)  و برادرانش فرمود: جواب شمر را بدهيد گر چه فاسق است، چه آنكه او يكى از دايى‏هاى شما است. عباس(ع) و برادرانش گفتند: به ما چه كار دارى؟ شمر گفت: اى خواهرزاده‏ هايم شما در امان هستيد، خود را همراه برادرتان حسين(ع) به كشتن ندهيد، و به اطاعت امير مؤمنان يزيد بن معاويه درآييد. حضرت عباس(ع) به او چنين پاسخ داد: دو دستهايت بريده باد! و بر آنچه از امان را آورده‏اى لعنت باد اى دشمن خدا، آيا به ما امر مى‏كنى برادرمان و آقايمان حسين(ع) پسر فاطمه(س) را رها كنيم، و پيرو ملعونان و ملعون ملعون‏زادگان شويم؟ شمر در حالى كه خشمگين و سرافكنده بود، به سوى لشكرش بازگشت.[11]
با وجود اینكه دشمن است و برای قتل فرزند رسول الله آمده  ولی باز حضرت قرابت را محترم می شمارد...

* امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و منتظرانش

علي بن ابراهيم وارد خيمه‏ حضرت ولی عصر ارواحنا فداه شد و به محضر مولي عرض سلام كرد، سخناني بين آن حضرت و او گذشت كه قسمتي از آن، چنين است: فقال: يا ابا الحسن قد كنا نتوقعك ليلا و نهارا، فما الذي بطأبك علينا؟‌اي ابوالحسن، ما شب و روز توقع آمدن تو را داشتيم، چه چيز آمدنت را نزد ما به تاخير انداخت؟
قلت: يا سيدي، لم اجد من يدلني الي الآن. عرض كردم:‌اي سرورم، تا الان كسي را نيافته بودم كه مرا راهنمائي كند. قال لي: لم تجد احدا يدلك؟ به من فرمودند: هيچكس را نيافتي كه تو را راهنمايي كند؟
ثم نكث باصبعه في الارض. آنگاه با انگشتان روي زمين كشيدند،
ثم قال: لا، ولكنكم كثرتم الاموال و تحيرتم علي ضعفاء المومنين و قطعتم الرحم الذي بينكم، فاي عذرلكم الان؟[12] سپس فرمودند: نه، ولكن شما اموالتان را زياد كرديد و اختلاف و حيرتي به زيان مومنان ضعيف، پديد آورديد و بين خود قطع رحم نموديد، پس الان براي شما چه عذري مانده است؟...
حضرت علت تأخير در توفيق ديدار را ناشايستهاي زير دانسته‏اند:
1 - مال اندوزي ثروتمندان و در نتيجه درماندگي ضعفاي شيعه.
2 - قطع رحم (بريدن از خويشاوندان)

● حیاء و عفت و غیرت ناموسی

* امام حسین(ع)
 و یارانش

غیرت ناموسی حسین(ع) تا آخرین نفس
وَ لَمْ يَزَلْ ع  يُقَاتِلُهُمْ حَتَّى حَالُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ رَحْلِهِ- فَصَاحَ وَيْلَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِينٌ وَ كُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُمْ هَذِهِ وَ ارْجِعُوا إِلَى أَحْسَابِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ عَرَباً كَمَا تَزْعُمُونَ قَالَ: فَنَادَاهُ شِمْرٌ لَعَنَهُ اللَّهُ مَا تَقُولُ يَا ابْنَ فَاطِمَةَ فَقَالَ إِنِّي أَقُولُ أُقَاتِلُكُمْ وَ تُقَاتِلُونَنِي وَ النِّسَاءُ لَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ فَامْنَعُوا عُتَاتَكُمْ وَ جُهَّالَكُمْ وَ طُغَاتَكُمْ مِنَ التَّعَرُّضِ لِحَرَمِي مَا دُمْتُ حَيّاً.[13]
امام دلاورانه مي‏جنگيد و ابن‏ سعد، همگان را بر كشتن حضرت ترغيب مي‏كرد و مي‏گفت: از هر سو بر او حمله بريد. شمر با گروهي از جنگ جويان مقابله خيمه‏ي حسين آمد و بين امام و خيمه‏اش حايل شد. حسين ع  فرمود: واي بر شما‌اي پيروان خاندان ابي‏سفيان، اگر دين نداريد و از روز قيامت هم پروايي نداريد، در دنياي خود آزاده باشيد و به حسب و نسب خود برگرديد؛ اگر چنان كه گمان داريد، عرب هستيد. شمر صدا زد:‌اي پسر فاطمه چه ميگوئي؟ حضرت فرمودند: ميگويم من با شما ميجنگم و شما با من ميجنگيد زنان را كه گناهي نيست سركشان و نادانان خود را از تعرض بحرم من بازداريد.

جايگاه زنان در عاشورا
نهضت عاشورا براي احياي ارزش‌هاي ديني بود. در سايه آن حجاب و عفاف زن مسلمان نيز جايگاه خود را دريافت و امام حسين‌(ع)  و زينب كبرا و دودمان رسالت‌، چه با سخنانشان و چه با نحوه عمل خويش‌، يادآور اين گوهر ناب گشتند. زينب كبرا وخاندان امام حسين‌(ع)   الگوي حجاب و عفاف هستند. زنان در عاشورا در عين مشاركت در حماسه عظيم و ادامه رسالت حسّاس و بزرگ اجتماعي‌، متانت و عفاف را هم مراعات كردند و اسوه همگان شدند.
سيد بن طاووس نقل كرده است‌: «در شب عاشورا امام حسين‌ (ع) در گفتگو با خانواده‌اش آنان را به حجاب و عفاف و خويشتن داري توصيه كرد. روز عاشورا وقتي كه زينب كبري بي‌طاقت صبر شد و به صورت خود زد امام‌ (ع) به او فرمود آرام باش زبان شماتت اين گروه را به ما دراز مكن‌.» دختران و خواهران امام‌(ع) (در همه صحنه‌ها)مواظب بودند تا حريم عفاف و حجاب اهل بيت پيامبر تا آن جا كه مي‌شود حفظ و رعايت شود. از اعتراض‌هاي شديد حضرت زينب نيز به يزيد اين بود كه «اي يزيد آيا از عدالت است كه كنيزان خود را در حرم سرا پوشيده نگاه داشته‌اي و دختران پيامبر را به صورت اسير شهر به شهر مي‌گرداني و حجات آنان را هتك كرده‌، چهره هايشان را در معرض ديد همگان قرار داده‌اي كه دور و نزديك به صورت آنان نگاه كنند.» ولي با آن حال وظيفه بزرگي هم در عاشورا به عهده زنان گذاشته شده بود و آن هم پيام رساني واشاعه فرهنگ عاشورا بود.
اين است مقام زن و اين است جايگاه زني كه عاشورا به بعد از خودش به جاي گذاشت‌.[14]

* امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و منتظرانش

در دعای اَللَّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفيقَ الطَّاعَةِ حضرت نسبت به زنان اینگونه دعا فرموده و خواسته خود از ایشان را اینچنین بیان می فرمایند: وَعَلَي‏ النِّسآءِ بِالْحَيآءِ وَالْعِفَّةِ و به زنان حيا و عفت عنايت كن.
فرد منتظر در مسير لطف و تأييد رهبر قرار مي‏گيرد؛ به گونه‏اي كه در طول مسير فعاليت، بر اميدش افزوده مي‏گردد. حجاب زن مسلمان، لباسي است كه نشان از فاطمه زهرا (عليها سلام) دارد و اتصال عملي زن را به روش و سيره محكم الگوي زنان عالم نشان مي‏دهد؛ لذا در صورت ارائه كامل اين شعائر الهي، زن محجبه به سبب شباهت ظاهري به مادر عترت، مورد عنايت خاص منجي موعود قرار گرفته و زمينه كسب فيض را در او قويتر مي‏سازد؛ زيرا اين نماد، نمود فاطمي بودن اين امت مي‏باشد كه خداي سبحان، رسالت پرچمداريش را بر عهده زن نهاده است.[15]

● خوش اخلاقی

* امام حسین(ع) 
و یارانش

قال الامام الحسين‏ (ع) : الْخُلْقُ الْحَسَنُ عِبادَةٌ.[16]
اخلاق نيكو عبادت است.

* امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و منتظرانش

امام صادق(ع)  فرمودند: مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ.[17]
هركس دوست مي‌دارد از ياران حضرت قائم، ع ، باشد بايد كه منتظر باشد و در اين حال به پرهيزكاري و اخلاق نيكو رفتار نمايد.
خود حضرت نیز در دعای اَللَّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفيقَ الطَّاعَةِ برای مردم خورفتاری را طلب نی نمایند: وَعَلَي الرَّعِيَّةِ بِالْإِنْصافِ وَ حُسْنِ‏ السّيرَةِ و برمردم انصاف و خوشرفتاري ارزاني فرما.

● تقوا و پرهیزكاری

* امام حسین(ع) 
و یارانش

ابی عبدالله (ع) می فرمایند: أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ ضَمِنَ لِمَنِ اتَّقَاهُ أَنْ يُحَوِّلَهُ عَمَّا يَكْرَهُ إِلَى مَا يُحِبُّ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ.[18]
شما را به تقواي الهي سفارش مي‏كنم زيرا خداوند براي كسي كه تقواي الهي داشته باشد ضمانت كرده كه حالش را از آنچه ناخوش دارد به آنچه كه دوست مي‏دارد دگرگون سازد و از آنجا كه گمان ندارد روزيش دهد.

* امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و منتظرانش

امام صادق(ع) فرمودند: مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ...[19]
هركس دوست مي‌دارد از ياران حضرت قائم، ع ، باشد بايد كه منتظر باشد و در اين حال به پرهيزكاري و... رفتار نمايد.
حضرت خطاب به شیخ مفید می فرماید: أَنَّهُ مَنِ اتَّقَى رَبَّهُ مِنْ إِخْوَانِكَ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجَ مِمَّا عَلَيْهِ إِلَى مُسْتَحِقِّيهِ كَانَ آمِناً مِنَ الْفِتْنَةِ الْمُبْطِلَةِ وَ مِحَنِهَا الْمُظْلِمَةِ الْمُضِلَّةِ...[20]
ما به تو اطمينان مي‏دهيم كه هر كس از برادران دينيت، تقوای الهی را رعایت كند و آنچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند، در فتنه‏ نابود كننده و گرفتاريهاي تيره و تار و گمراهگرانه، در امان خواهد بود.   

● روزی حلال

* امام حسین(ع) و یارانش

طلب روزی حلال
اللَّهُمَّ أَوْسِعْ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ الْحَلَال.[21]
بار الها! روزى حلالت را بر من بگستران.

بازتاب و نتيجه لقمه حرام‌
ابی عبدالله ع   روز عاشورا خطاب به دشمن می فرماید: كُلُّكُمْ عَاصٍ لِأَمْرِي غَيْرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلِي فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيْلَكُمْ أَ لَا تُنْصِتُونَ أَ لَا تَسْمَعُونَ.[22]
همه‏ي در نافرماني امر من مصريد و سخن مرا نخواهيد پذيرفت زيرا كه شكمهاي شما همه‏ي از مال حرام پر است و كار قلب شما و قفل آن آن‏سان سرسري نيست، قفلي كه خدا زده نمي‏توان شكست‌اي واي به شما! آيا اين اندازه بي‏انصافيد؛ آيا انصاف نمي‏دهيد؟ آيا گوش فرانمي‏دهيد؟

* امام مهدی عج و منتظرانش

طلب روزی حلال
ونحن نسئلك من الرزق ما يكون صلاحا للدنيا وبلاغا للاخرة.[23]
و ما از تو روزی می خواهیم كه در آن صلاح دنیا و رسیدن به آخرت است.
وَ أَكْثِرْ مِنَ الْحَلَالِ مَالِي...[24]
و از راه حلال مالم را زیاد كن.
لزوم پرهیز از مال حرام و شبهه ناك
و طهر بطوننا من الحرام و الشبهة.[25]
و شكمهای ما را از غذای حرام و شبهه ناك پاك پردان.

● دل از دنیا بریدن

* امام حسین (ع) و یارانش

نكوهش از دنيا پرستي
شخصي از سرمايه‏داران مدينه خانه بسيار مجلّلي ساخت و از امام حسين(ع) دعوت كرد تا ازنزديك خانه او را تماشا كرده و براي او دعا كند، وقتي امام‏(ع) وارد آن خانه بسيار وسيع و اشرافي شد اظهار داشت:
قال الامام الحسين‏(ع) : أَخْرَبْتَ دارَكَ، وَ عَمَّرْتَ دارَ غَيْرِكَ، غَرَّكَ مَنْ فِي الأرْضِ، وَ مَقَتَكَ مَنْ فِي السَّماءِ.[26]
امام حسين(ع) فرمود: خانه خويش «آخرت» را ويران كردي، و خانه ديگران «دنيا» را آباد ساختي، اهل روي زمين تو را گرامي خواهند داشت، امّا اهل آسمان دشمنت خواهند بود.
قیام حضرت نیز برای دنیا و پادشاهی آن نبود: أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع)  [27]  
من از شهر و ديار خويش نه براى راحت‏ طلبى و وانهادن مسئوليت به راه افتاده‏ام و نه براى خوشگذرانى و بيهودگى؛ نه انگيزه‏ام ستم كارى و بيدادگرى است و نه تبهكارى؛ بلكه براى اصلاح اوضاع امّت جدّم قيام كردم، و مى‏خواهم «امر به معروف» و «نهى از منكر» كنم، و به روش جدّم و پدرم على بن ابى طالب عمل كنم...

* امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و منتظرانش


● دنیازدگی از آفات آخرالزمان

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ6سَيَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ تَخْبُثُ فِيهِ سَرَائِرُهُمْ وَ تَحْسُنُ فِيهِ عَلَانِيَتُهُمْ طَمَعاً فِي الدُّنْيَا لَا يُرِيدُونَ بِهِ مَا عِنْدَ رَبِّهِمْ يَكُونُ دِينُهُمْ رِيَاءً لَا يُخَالِطُهُمْ خَوْفٌ يَعُمُّهُمُ اللَّهُ بِعِقَابٍ فَيَدْعُونَهُ دُعَاءَ الْغَرِيقِ فَلَا يَسْتَجِيبُ لَهُم.[28]
پيامبر خدا (ص)فرمود: بر مردم زمانى خواهد آمد كه در اثر طمع در دنيا، باطن آنان ناپاك و ظاهرشان نيكو خواهد بود. آنان چيزى را كه نزد پروردگارشان است نمى‏خواهند و دينشان ريائى است و هيچ ترسى از خدا با وجودشان آميخته نشده است. خداوند همه آنان را دچار كيفر مى‏كند، در نتيجه آنان مانند كسى كه در حال غرق شدن است خدا را مى‏خوانند ولى خدا به آنان پاسخ نمى‏دهد.

مال اندوزی مانع وصال
حضرت در داستان علی بن مهزیار یكی از علتهای محرومبت مردم از فیض حضورشان را مال اندوزی و رسیدگی نكردن به فقرل و ضعفا بیان فرمودند:، ولكنكم كثرتم الاموال و تحيرتم علي ضعفاء المومنين.[29]
ولكن شما اموالتان را زياد كرديد و اختلاف و حيرتي به زيان مومنان ضعيف، پديد آورديد.

● پايداري در راه عقيده

* امام حسین(ع)  و یارانش

نافع مي‏گويد: در شب عاشورا هنگامي كه امام وارد خيمه خواهرش زينب شد، من خود شنيدم زينب عليهاالسلام به امام عرض كرد: آيا شما نيات يارانتان را آزموده‏ايد؟ مي‏ترسم در هنگام درگيري اينها شما را تسليم دشمن كنند. امام در پاسخ فرمود: وَاللهِ لَقد بَلوتُهُم فما وَجَدْتُ فيهم إلاّ الأشْوَسَ الأقعَسَ يَسْتأنِسُونَ بِالمَنِيّةِ دوُني إسْتيناسَ الطِفلِ إلي مَحالِبِ اُمِّه.[30]
به خدا قسم آنها را امتحان كردم و در آنها چيزي جز دلاوري و استواري نديدم و علاقه آنها به مرگ در راه من مثل علاقه طفل به شير مادر است.
شب عاشورا نیز وقتی كه حضرت بیعت از یاران خویش برداشت و فرمود كه با اهل بیت من از اینجا بروید، گفتند: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا يَقُولُ النَّاسُ لَنَا وَ مَا ذَا نَقُولُ لَهُمْ نَقُولُ إِنَّا تَرَكْنَا شَيْخَنَا وَ كَبِيرَنَا وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّنَا لَمْ نَرْمِ مَعَهُ بِسَهْمٍ وَ لَمْ نَطْعَنْ مَعَهُ بِرُمْحٍ وَ لَمْ نَضْرِبْ بِسَيْفٍ لَا وَ اللَّهِ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَا نُفَارِقُكَ أَبَداً وَ لَكِنَّا نَقِيكَ بِأَنْفُسِنَا حَتَّى نُقْتَلَ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ نَرِدَ مَوْرِدَكَ فَقَبَّحَ اللَّهُ الْعَيْشَ بَعْدَكَ.[31]
اى فرزند رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله در باره ما مردم چه خواهند گفت، و ما به مردم چه بگوييم، (بگوييم) كه ما شيخ و كبير و سيّد و امام و فرزند دخت پيامبر را رها كرديم، در ركابش تيرى از كمان ما نجسته، نيزه در كف ما بكار گرفته نشده، شمشير ما بر دشمن فرود نيامده، نه به خدا اى فرزند رسول اللَّه، هرگز از تو جدا نشده، بلكه جانهاى ما پاسبان جان شريفت بوده تا در پيش رويت در خون خود غلتيده، آنچه بر تو وارد آيد بر ما نيز وارد گردد، وه چه زشت است زندگى بعد از تو.

* امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و منتظرانش
امام سجاد ع  فرمودند: إِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَذْهَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ شِيعَتِنَا الْعَاهَةَ وَ جَعَلَ قُلُوبَهُمْ كَزُبَرِ الْحَدِيدِ.[32]
هنگامى كه قائم ما قيام كند، خداوند بيمارى را از شيعيان ما برطرف ميسازد، و دلهاى آنان را همچون پاره‏هاى آهن ميكند.

● رعایت حق الناس

* امام حسین(ع) و یارانش

شب عاشورا و سخن از حق الناس
امام حسين ع  با صداي بلند اعلام فرمود كه:
لا يقتل معي رجل عليه دين[33]
هر كس به مردم بدهكار است، براي جنگ با من همراه نشود.

مسلم بن عقیل و وصیت به ادای دین
سفیر مظلوم امام در واپسین لحطات عمر به فكر ادای دین خویش است، او در آن لحطات سه وصیت می كند:
إِنَّ عَلَيَّ دَيْناً بِالْكُوفَةِ اسْتَدَنْتُهُ مُنْذُ قَدِمْتُ الْكُوفَةَ سَبْعَمِائَةِ دِرْهَمٍ فَاقْضِهَا عَنِّي فَإِذَا قُتِلْتُ فَاسْتَوْهِبْ جُثَّتِي مِنِ ابْنِ زِيَادٍ فَوَارِهَا وَ ابْعَثْ إِلَى الْحُسَيْنِ ع  مَنْ يَرُدُّهُ فَإِنِّي قَدْ كَتَبْتُ إِلَيْهِ أُعْلِمُهُ أَنَّ النَّاسَ مَعَهُ وَ لَا أَرَاهُ إِلَّا مُقْبِلًا.[34]
همانا در شهر كوفه من قرضى دارم كه از هنگامى كه وارد اين شهر شدم آن را بقرض گرفته‏ام و آن هفتصد درهم است، پس زره و شمشير مرا بفروش و بدهى مزبور را بپرداز، و چون كشته شدم بدن مرا از ابن زياد بگير و دفن كن، و كسى بنزد حسين ع  بفرست كه او را (از اين سفر) باز گرداند، زيرا من باو نوشته و آگاهش ساخته‏ام كه مردم با او هستند، و چنين پندارم كه او در راه است.

* امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و منتظرانش

َلَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَتَصَرَّفَ فِي مَالِ غَيْرِهِ بِغَيْرِ إِذْنِهِ[35] 
تصرف در مال احدي بدون اذن او جائز نيست.


--------------------------------------------------------------------------------
[1] . تاريخ طبري ج3 ص326 وج7 ص347، أعيان الشيعة ج1 ص606، واقعه طف ص229، كامل ابن أثير ج3 ص29
[2] . تاريخ طبري آملي ج3 ص314 و ج7 ص319، ارشاد شيخ مفيد ص230، انساب الاشراف ج3 ص185.
[3] . الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 94
[4] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏44، ص: 394
[5] . الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏2، ص: 479
[6] . تاريخ طبري ج3 ص308، كامل ابن أثير ج2 ص554، بداية و نهاية ج8 ص188، اعيان الشيعة ج1 ص597.
[7] . تاريخ ابن عساكر «شرح حال امام حسين‏7» ص197 حديث 254.
[8] . الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 91
[9] . الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏2، ص: 499
[10] . عيون أخبار الرضا ج2 ص48 حديث 157، بحار الأنوار ج74 ص91 حديث 15.
[11] . اللهوف على قتلى الطفوف، ص: 88
[12] . دلائل‏الإمامة ص : 297
[13]. اللهوف على قتلى الطفوف، ص: 119
[14] . آموزه‌ها و پيام‌هاي قيام عاشورا، محمد حسين باقري
[15] . نقش حجاب در توسعه: حجاب لباس انتظار، سيمين دخت بهزادپور
[16] .  تاريخ يعقوبي ج2 ص246.
[17] . الغيبة للنعماني، ص: 200
[18] . تحف العقول عن آل الرسول ص، ص: 240
[19] . الغيبة للنعماني، ص: 200
[20]. الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏2، ص: 499
[21] . دعای عرفه
[22] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏45، ص:8
[23] . مزار كبیر، ص165
[24] . مهج الدعوات و منهج العبادات، ص: 289
[25] .المصباح‏للكفعمي ص : 280
[26] . تنبيه الخواطر ج1 ص70، مستدرك الوسائل ج3 ص467 حديث 4013.
[27] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏44، ص: 330
[28] . الكافي، ج‏2، ص: 296
[29] . دلائل‏الإمامة ص : 297
[30] . مقتل الحسين مقرم، ص 265.
[31] . اللهوف على قتلى الطفوف، ص: 91
[32] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏52، ص: 317
[33] . كلمات الإمام الحسين7- الشيخ الشريفي
[34] . الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 61
[35] .كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص: 521    
 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمد صابری
تاریخ : چهار شنبه 24 دی 1393
زمين هيچگاه از حجت الهى خالى نيست

 بحث درباره موعود آخرالزمان مسأله اى است که از دير باز مورد توجه انديشمندان ومتفکران دينى بوده است. وهر کس بسته به ذوق واستعداد خود به گوشه يا گوشه هايى از زواياى مختلف آن توجه کرده است. در اين نوشتار به بررسى ديدگاه عالم ربانى وحکيم الهى محمد بن ابراهيم، صدرالدين شيرازى (معروف به صدرالمتألهين وملاصدرا) مى پردازيم.

 

  بحث درباره موعود آخرالزمان مسأله اى است که از دير باز مورد توجه انديشمندان ومتفکران دينى بوده است. وهر کس بسته به ذوق واستعداد خود به گوشه يا گوشه هايى از زواياى مختلف آن توجه کرده است. در اين نوشتار به بررسى ديدگاه عالم ربانى وحکيم الهى محمد بن ابراهيم، صدرالدين شيرازى (معروف به صدرالمتألهين وملاصدرا) مى پردازيم.

ملاصدرا معتقد است، بر پيامبر واجب است که براى بعد از خود جانشينانى قرار دهد، وبايد به گونه اى درباره آنها تصريح کند که جايى براى شک وطعن باقى نماند، زيرا وجود مادى آنها براى هميشه باقى نيست، بناچار بايد آشکارا به وجود امامى تصريح کند که امت بدان اقتدا نمايد.(۱) همچنين بايد دانست که زمين هيچ گاه از حجت الهى خالى نيست، وبا رفتن هر کدام، نوبت ديگرى مى رسد. ايشان براى اين مدعا به اين آيه استشهاد مى کنند:
ولقد أرسلنا نوحاً وإبراهيم وجعلنا فى ذريتهما النبوة والکتاب فمنهم مهتد وکثير منهم فاسقون ثمّ قفّينا على آثارهم برسلنا، وقفّينا بعيسى بن مريم وآتيناه الإنجيل...(۲)
ما نوح وابراهيم را فرستاديم، ودر فرزندان آنها نبوت وکتاب را قرار داديم، پس از آن بعضى از آنها هدايت يافتند وبسياى از آنها فاسق شدند. سپس به دنبال آنها رسولان ديگر خود را فرستاديم، پس از آن عيسى بن مريم را مبعوث کرديم وبه او انجيل عطا کرديم.
بيان ملاصدرا در ذيل اين آيه چنين است:
اين آيه دليل بر اين است که زمان از کسى که قيام کند وحجت خدا بر خلقش باشد، خالى نيست، اين سنت الهى از زمان نوح وآدم وآل ابراهيم تا زمان پيامبر ما جارى بوده وسنت الهى تبديل نمى شود. با تمام شدن نبوت آن ولايتى که باطن نبوت است، تا روز قيامت باقى است. پس بناچار بعد از سپرى شدن زمان رسالت، لازم است ولى وسرپرستى باشد که با کشف شهودى وبدون يادگيرى از خلق، خدا را عبادت کند، ونزد او منبع تمام دانشهاى دانشمندان ومجتهدان موجود است، ودر امر دين ودنياى مردم رياست دارد، واز جانب خدا، مردم را به فطرتشان دعوت مى کند، چه مردم اطاعت کنند چه نکنند، ودعوت او را اجابت کنند يا او را انکار نمايند، وفرقى نمى کند آن ولى ظاهر باشد وديگران او را ببينند، ويا همچون بسيارى از ائمه طاهرين از ديده ها پوشيده وپنهان باشد.(۳)
شاهد اين مطلب فرمايش على، عليه السلام، به کميل است که پس از بيان فضيلت علم وارزش علما مى فرمايد:
أللّهم بلى! لا تخلوا الأرض من قائم للّه بحجّة، ظاهراً ومشهوراً، أو مستتراً مغموراً لئلّا تبطل حجج اللّه وبيناته، کم ذا وأين أولئک؟ أولئک واللّه الأقلون عدداً، الأعظمون خطراً، بهم يحفظ اللّه حجته وبيناته حتى يودعوها نظرائهم، ويزرعوها فى قلوب أشباههم. هجم بهم العلم على حقيقةالبصيرة وباشروا روح اليقين، واستلانوا ما استوعره المترفون، وأنسوا بما استوحش منه الجاهلون، صحبوا الدنيا بأبدانٍ أرواحها معلّقة بالمحل الأعلى؛ أولئک خلفاءاللّه فى أرضه، والدعاة إلى دينه. آه! آه! شوقاً إلى رؤيتهم.
بار خدايا! آرى، زمين از قيام کننده براى خدا به وسيله حجت ودليل، خالى نمى ماند، يا آشکار ومشهور است، يا پنهان ومجهول، تا اينکه حجتها ودليلهاى خدا از بين نرود. اينها چند نفرند؟ وکجا هستند؟
سوگند به خدا که اينها از نظر شمارش اندک هستند واز نظر منزلت وبزرگى، بسيار بزرگوار وبلند مرتبه اند. به وسيله اينها حجت ودليلهاى روشن خدا حفظ مى شود تا آن را به همانند آنها بسپارند، وآن را در قلبهاى همانند آنها کشت نمايند.
علم ودانش با بصيرت حقيقى به اينها روى آورده، وروح يقين را به کار بسته اند. آنچه را که اشخاص خوش گذران سخت مى گيرند، اينها آسان مى گيرند. وبه آنچه که افراد نادان از آن وحشت دارند، انس گرفته اند به وسيله بدنهايى که ارواح آن به جاى بسيار بلندى آويخته، در دنيا زندگى مى کنند. اينها جانشينان خدا در زمينش هستند که به سوى دين او دعوت مى کنند. آه! آه! چه بسيار مشتاق ديدار آنها هستيم.(۴)
صدرالمتألهين پس از بيان على عليه السلام، نتايجى به شرح زير مى گيرند:
اول: عالِم حقيقى ولايت ورياست در دين دارد.
دوم: سلسله عرفان به خدا وولايت مطلقه هيچگاه قطع نمى شود.
سوم: آبادى جهان وانسانها وساير حيوانات وهمه موجودات به خاطر وجود آن عالم ربانى است.
چهارم: آن حجت الهى واجب نيست ظاهر باشد وچه بسا پنهان باشد.
پنجم: اولياى خاص الهى، با الهام از خداوند، علوم ومعارف را کسب مى کنند.
ششم: با اين اوصاف شرافت حکمت الهى ومنزلت صاحبان روشن مى شود که چگونه على، عليه السلام، مشتاق لقاى آنهاست.(۵)
 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمد صابری
تاریخ : چهار شنبه 24 دی 1393